جدید ترین آپدیت 2022
فهرست
- معرفی
- تحلیل بنیادی چیست؟
- تحلیل بنیادی (فاندامنتال) در مقابل تحلیل فنی (تکنیکال)
- شاخص های محبوب در تحلیل بنیادی
- تحلیل بنیادی و ارزهای رمزپایه
- جوانب مثبت و منفی تحلیل بنیادی
- کلام پایانی
معرفی
وقتی شما برای معامله می شوید ؛ چه با سهام یک شرکت روبرو باشید و چه با ارزهای ارز دیجیتال تازه تاسیس ، هیچ علم دقیقی در این زمینه وجود ندارد. یا اگر وجود داشته باشد ، بازیکنان برتر وال استریت اطمینان می دهند که این فرمول به عنوان یک راز کاملاً محرمانه باقی بماند.
آنچه در عوض داریم ، مجموعه وسیعی از ابزارها و روش ها است که توسط بازرگانان و سرمایه گذاران استفاده می شود. در بیشتر موارد ، شما می توانید این تکنیک ها را به دو دسته تجزیه و تحلیل بنیادی (فاندامنتال) و تجزیه و تحلیل فنی (تکنیکال) تقسیم کنید .
در این مقاله ، ما به اصول تحلیل بنیادی خواهیم پرداخت.
تحلیل بنیادی چیست؟
تجزیه و تحلیل بنیادی (فاندامنتال) روشی است که سرمایه گذاران و بازرگانان برای ایجاد و شناسایی ارزش ذاتی دارایی ها یا مشاغل از آن استفاده می کنند. برای ارزش گذاری دقیق این موارد ، آنها عوامل داخلی و خارجی را به دقت بررسی می کنند تا تعیین کنند که دارایی یا کسب و کار موردنظر بیش از حد ارزش گذاری شده یا کم ارزش است. نتیجه گیری آنها می تواند به تدوین بهتر استراتژی کمک کند که احتمالاً بازده خوبی داشته باشد.
به عنوان مثال ، اگر به شرکتی علاقه مند شدید ، ممکن است ابتدا چیزهایی مانند درآمد شرکت ، ترازنامه ، صورت های مالی و گردش پول را مطالعه کنید تا از سلامت مالی آن مطلع شوید. سپس می توانید از سازمان خارج شوید و به بازار یا صنعتی که در آن فعالیت می کند نگاه کنید. رقبا چه کسانی هستند؟ چه جمعیتی شرکت را هدف قرار داده است؟ آیا در حال گسترش است؟ برای در نظر گرفتن ملاحظات اقتصادی مانند نرخ بهره و تورم ، می توانید حتی بیشتر بزرگنمایی کنید ، فقط چند عامل را نام ببرید.
آنچه در بالا گفته می شود همان چیزی است که از پایین به بالا شناخته می شود: شما با شرکتی که به آن علاقه دارید شروع می کنید و برای درک جایگاه آن در اقتصاد گسترده تر تلاش می کنید. اما شما می توانید یک رویکرد از بالا به پایین را اتخاذ کنید ، جایی که با بررسی تصویر بزرگتر انتخاب های خود را محدود می کنید.
هدف نهایی با این نوع تحلیل تولید یک قیمت سهام پیش بینی شده و مقایسه آن با قیمت فعلی است. اگر این عدد از قیمت فعلی بالاتر باشد ، ممکن است نتیجه بگیرید که کم ارزش است. اگر کمتر از قیمت بازار باشد ، می توانید فرض کنید که در حال حاضر بیش از حد ارزش گذاری شده است. شما می توانید در مورد خرید یا فروش سهام آن شرکت خاص ، آگاهانه تصمیم بگیرید.
تحلیل بنیادی (فاندمنتال) در مقابل تحلیل فنی (تکنیکال)
معامله گران و سرمایه گذاران تازه وارد ارزهای رمزنگاری شده ، فارکس یا بازارهای سهام اغلب در انتخاب روش خود اشتباه می گیرند. تجزیه و تحلیل بنیادی و تجزیه و تحلیل فنی کاملاً در تضاد است و برای تجزیه و تحلیل موارد مختلف به روشهای کاملاً متفاوتی متکی هستند. و با این وجود ، هر دو داده مربوط به تجارت را ارائه می دهند. خوب کدام یک بهتر است؟
در حقیقت ، از آنچه هر یک روی میز می آورد ممکن است منطقی تر باشد. در حقیقت ، تحلیل گران بنیادی معتقدند که قیمت سهام لزوماً نشان دهنده ارزش واقعی سهام نیست ، ایدئولوژی ای که تصمیمات سرمایه گذاری آنها را پشتیبانی می کند.
برعکس ، تحلیل گران فنی بر این باورند که حرکت قیمت آینده را می توان تا حدودی از داده های قیمت گذشته و حجم آن پیش بینی کرد. آنها خودشان را با مطالعه عوامل خارجی نگران نمی کنند و ترجیح می دهند در نمودارها ، الگوها و روند بازارها تمرکز کنند. هدف آنها شناسایی نقاط ایده آل برای ورود و خروج از موقعیت ها است.
طرفداران فرضیه بازار کارآمد (EMH) بر این باورند که به طور مداوم با تجزیه و تحلیل فنی (تکنیکال) نمی توان از بازار پیشی گرفت . این تئوری نشان می دهد که بازارهای مالی نمایانگر کلیه اطلاعات شناخته شده در مورد دارایی ها هستند (که “منطقی” هستند) و داده های تاریخی را قبلاً در نظر گرفته اند. نسخه های “ضعیف” EMH تجزیه و تحلیل اساسی را بی اعتبار نمی کند ، اما اشکال “قوی تر” استدلال می کند ، حتی با تحقیقات دقیق ، دستیابی به یک امتیاز رقابتی غیرممکن است.
قابل درک است که هیچ استراتژی عینی بهتری از این جفت وجود ندارد ، زیرا هر دو می توانند بینش ارزشمندی را در زمینه های مختلف ارائه دهند. برخی ممکن است به برخی از سبک های معاملاتی بهتر وام دهند و در عمل ، بسیاری از تجار برای مشاهده تصویر بزرگتر از ترکیبی از هر دو استفاده می کنند. این مورد برای معاملات کوتاه مدت درست است همانطور که برای سرمایه گذاری های بلند مدت نیز صادق است.
شاخص های محبوب در تحلیل بنیادی
ما به دنبال شمعدانی ، MACD یا RSI نیستیم تا بینشی را در تجزیه و تحلیل اساسی بدست آوریم ، تعداد اندکی از شاخص های خاص فاندامنتال وجود دارد که به جای آن استفاده می شود. در این بخش ، ما در مورد محبوب ترین موارد بحث خواهیم کرد.
درآمد هر سهم (EPS)
سود به ازای هر سهم معیار مشخصی برای سودآوری یک شرکت است و به ما می گوید که برای هر سهم معوق چه میزان سود کسب می کند. با استفاده از فرمول زیر محاسبه می شود:
(درآمد خالص – سود سهام ترجیحی) / تعداد سهام
(net income – preferred dividends) / number of shares
فرض کنید یک شرکت سود سهام پرداخت نمی کند و سود آن یک میلیون دلار است. با 200.000 سهم منتشر شده ، فرمول 5 دلار EPS به ما می دهد. این محاسبه به خصوص پیچیده نیست ، اما می تواند بینشی درباره سرمایه گذاری های بالقوه برای ما فراهم کند. مشاغل با EPS بالاتر (یا در حال رشد) معمولاً برای سرمایه گذاران جذاب ترند.
برخی از سودهای رقیق شده هر سهم مورد پسند قرار می گیرند ، زیرا همچنین عواملی را که می توانند تعداد کل سهام را افزایش دهند در نظر می گیرد. به عنوان مثال ، در مورد اختیارات سهام ، به کارمندان اختیار خرید سهام شرکت داده می شود. از آنجا که این امر به طور کلی تعداد بیشتری سهام برای تقسیم درآمد خالص به دست می آورد ، انتظار می رود ارزش کمتری برای EPS رقیق شده در مقابل EPS ساده داشته باشیم.
همانند سایر شاخص ها ، سود هر سهم نباید تنها معیار ارزیابی ارزش یک سرمایه گذاری احتمالی باشد ، این یک ابزار مفید است که در کنار دیگران استفاده می شود.
نسبت قیمت به درآمد (P / E)
نسبت قیمت به درآمد (یا به طور ساده ، نسبت P / E) با مقایسه قیمت سهام با EPS یک کسب و کار را ارزیابی می کند. با فرمول زیر محاسبه می شود:
قیمت سهم / سود هر سهم
share price / earnings per share
بیایید از همان شرکتی که در مثال قبلی 5 EPS بود استفاده مجدد کنیم. بگذارید بگوییم که هر سهم 10 دلار معامله می شود ، که نسبت P / E 2 به ما می دهد. این به چه معناست؟ خوب ، این بستگی زیادی به آنچه بقیه تحقیقات ما نشان می دهد ، دارد.
بسیاری برای تعیین اینکه سهام بیش از حد ارزش گذاری می شود (اگر نسبت نسبت آن بالاتر باشد) یا کم ارزش (اگر نسبت کمتر باشد) از نسبت سود به درآمد استفاده می کنند. بهتر است عدد را با مقایسه با نسبت P / E مشاغل مشابه در نظر بگیرید. باز هم ، این قانون همیشه درست نیست ، بنابراین بهتر است در کنار سایر تکنیک های تجزیه و تحلیل کمی و کیفی استفاده شود.
نسبت قیمت به کتاب (P / B)
نسبت قیمت به کتاب (همچنین به عنوان نسبت قیمت به ارزش ویژه یا نسبت P / B نیز شناخته می شود) می تواند در مورد چگونگی ارزیابی سرمایه گذاران از شرکت نسبت به ارزش دفتری آن ، به ما بگویید. ارزش دفتری ارزش یک کسب و کار است که در گزارش های مالی آن تعریف شده است (نوعاً دارایی منهای بدهی ها). محاسبه به این شکل است:
قیمت هر سهم / ارزش دفتری هر سهم
price per share / book value per share
بیایید یک بار دیگر از نمونه های قبلی شرکت خود را مرور کنیم. فرض خواهیم کرد که ارزش دفتری آن 500000 دلار است. هر سهم با 10 دلار معامله می شود و 200،000 آنها وجود دارد. ارزش دفتری ما برای هر سهم 500000 دلار تقسیم بر 200000 است که 2.5 دلار به ما می دهد.
با وارد کردن اعداد به فرمول ، 10 دلار تقسیم بر 2.5 دلار نسبت قیمت به کتاب را به 4. نسبت می دهد. در ظاهر ، این خیلی خوب به نظر نمی رسد. این به ما می گوید که سهام در حال حاضر چهار برابر آنچه شرکت در واقع روی کاغذ ارزش دارد معامله می شود. این می تواند نشان دهد که بازار بیش از حد ارزش کسب و کار را دارد ، شاید با انتظار رشد چشمگیر. اگر نسبت ما کمتر از 1 باشد ، این به معنای ارزش کسب و کار بیشتر از آنچه بازار در حال حاضر تشخیص می دهد ، خواهد بود.
محدودیت نسبت قیمت به کتاب این است که برای ارزیابی مشاغل “سنگین دارایی” مناسب تر است. به هر حال ، شرکت هایی که دارایی های فیزیکی کمی دارند ، نمایندگی خوبی ندارند.
نسبت قیمت / درآمد به رشد (PEG)
نسبت قیمت / درآمد به رشد (PEG) گسترش یافته ای به نسبت سود به درآمد است ، دامنه آن را گسترش می دهد تا نرخ رشد را در نظر بگیرد. از فرمول زیر استفاده می کند:
نسبت قیمت به درآمد / نرخ رشد درآمد
price-to-earnings ratio / earnings growth rate
نرخ رشد سود برآورد رشد پیش بینی شده سود برای شرکت در یک بازه زمانی مشخص است. ما آن را به صورت درصد بیان می کنیم. فرض کنید ما برای شرکت فوق الذکر میانگین رشد 5 درصدی را طی 5 سال آینده تخمین زده ایم. ما نسبت قیمت به درآمد را می گیریم (2) و آن را بر 10 تقسیم می کنیم تا به نسبت 0.2 برسیم.
این نسبت نشان می دهد که این شرکت سرمایه گذاری خوبی است زیرا وقتی که ما رشد اقتصادی را تحت تأثیر قرار می دهیم ، بسیار کم ارزش است. به طور کلی ، هر مشاغل با نسبت کمتر از 1 ، کم ارزش است. هر مورد بالا را می توان بیش از حد ارزیابی کرد.
بسیاری از افراد نسبت PEG نسبت به P / E مطلوب هستند ، زیرا متغیر نسبتاً مهمی را در نظر می گیرد که P / E حذف می کند.
تحلیل بنیادی و ارزهای رمزپایه
معیارهای فوق الذکر در ارز رمزنگاری شده واقعاً قابل استفاده نیستند. در عوض ، ممکن است برای ارزیابی زنده ماندن یک پروژه به عوامل دیگری نگاه کنید. در بخش زیر تعدادی از شاخص های مورد استفاده توسط معامله گران ارزهای رمزپایه وجود دارد.
نسبت ارزش به معاملات شبکه (NVT)
اغلب به عنوان معادل نسبت P / E در بازارهای ارزهای رمزنگاری شده در نظر گرفته می شود ، نسبت NVT به سرعت در حال تبدیل شدن به یک ماده اصلی در رمزنگاری FA است. این را می توان به شرح زیر محاسبه کرد:
ارزش شبکه / حجم تراکنش روزانه
network value / daily transaction volume
NVT سعی دارد مقدار شبکه معینی را براساس ارزش معاملات پردازش شده تفسیر کند. فرض کنید شما دو پروژه دارید: سکه A و سکه ب. سرمایه هر دو $ 1،000،000 دلار است. با این حال ، سکه A حجم معاملات روزانه شما به ارزش 50000 دلار است ، در حالی که سکه B 10000 دلار است.
نسبت NVT برای سکه A 20 و NVT برای سکه B 100 است. به طور کلی ، دارایی هایی با نسبت NVT پایین تر ، کم ارزش ارزیابی می شوند ، در حالی که کسانی که نسبت بالاتری دارند ، ممکن است بیش از حد ارزیابی شوند. این شایستگی ها به تنهایی نشان می دهد که سکه A در مقایسه با سکه B دست کم گرفته است.
آدرسهای فعال
برخی به دنبال تعداد آدرسهای فعال در شبکه هستند تا میزان استفاده از آن را ارزیابی کنند. اگرچه به عنوان یک نشانگر مستقل قابل اعتماد نیست (معیار اندازه گیری را می توان در نظر گرفت) ، اما می تواند اطلاعات مربوط به فعالیت شبکه را نشان دهد. شما ممکن است این امر را در ارزیابی واقعی دارایی دیجیتال معین خود لحاظ کنید.
نسبت قیمت به معدن – شکست
نسبت قیمت به معدن به سرعت شکست یک معیار برای ارزیابی سکه های اثبات کار است که توسط شرکت کنندگان شبکه استخراج می شود . این هزینه های مرتبط با این فرآیند را در نظر می گیرد: یعنی هزینه های برق و سخت افزار.
قیمت بازار سکه / هزینه استخراج یک سکه
coin market price / cost to mine a coin
نسبت قیمت به معدن به سرعت شکست می تواند چیزهای زیادی در مورد وضعیت فعلی شبکه بلاک چین نشان دهد . اشاره به هزینه استخراج سکه است – به عنوان مثال ، اگر 10 هزار دلار باشد ، معدن کاران معمولاً 10 هزار دلار برای تولید واحد جدید هزینه می کنند.
فرض کنید سکه A با 5000 دلار و سکه B با 20 هزار دلار معامله می شود و نقطه هر دو 10 هزار دلار است. نسبت سکه A 0.5 خواهد بود ، در حالی که سکه B 2 خواهد بود. از آنجا که نسبت سکه A زیر 1 است ، به ما می گوید که استخراج کنندگان برای از بین بردن سکه با ضرر کار می کنند. استخراج سکه B سودآور است زیرا انتظار می رود که به ازای هر 10 هزار دلار هزینه استخراج ، 20 هزار دلار درآمد کسب کنید.
به دلیل مشوق ها ، ممکن است پیش بینی کنید که این نسبت با گذشت زمان به 1 برسد. برای سکه A ، کسانی که استخراج با ضرر دارند احتمالاً شبکه را ترک می کنند مگر اینکه قیمت افزایش یابد. سکه B پاداش جذابی دارد ، بنابراین انتظار دارید که ماینرهای بیشتری به آن ملحق شوند تا زمانی که دیگر سودآوری نداشته باشد از مزایای آن استفاده کنند.
کارایی این شاخص مورد اختلاف است. با این وجود ، شما ایده ای در مورد اقتصاد معدن به شما می دهد ، که می توانید در ارزیابی کلی شما از یک دارایی دیجیتال نقش داشته باشید.
کاغذ سفید ، تیم و نقشه راه
مشهورترین روش برای تعیین ارزش ارزهای رمزپایه و رمزها شامل برخی تحقیقات قدیمی به روش قدیمی در مورد این پروژه است. با خواندن یک مقاله سفید ، می توانید اهداف یک پروژه ، موارد استفاده از آن و فناوری آن را درک کنید. سوابق اعضای تیم به شما ایده ای درباره توانایی آنها در ساخت و مقیاس سازی محصول می دهد. سرانجام ، یک نقشه راه به شما می گوید که آیا پروژه در مسیر درستی قرار دارد یا خیر. برای تعیین احتمال برخورد این پروژه به نقاط عطف خود ، می تواند با تحقیقات تکمیلی تکمیل شود.
جوانب مثبت و منفی تحلیل بنیادی
جوانب مثبت تحلیل بنیادی
تجزیه و تحلیل بنیادی یک روش قوی برای ارزیابی مشاغل به روشی است که تجزیه و تحلیل فنی به راحتی نمی تواند با آن رقابت کند. برای سرمایه گذاران در سراسر جهان ، مطالعه طیف وسیعی از عوامل کمی و کیفی یک نقطه شروع مهم برای هر تجارت است.
هر کسی می تواند تجزیه و تحلیل اساسی انجام دهد زیرا متکی به تکنیک های آزمایش شده و داده های تجاری موجود است. یا حداقل این در بازارهای سنتی وجود دارد. در واقع ، اگر به دنبال ارز رمزنگاری شده (هنوز یک صنعت کوچک) هستیم ، داده ها همیشه در دسترس نیستند و یک همبستگی شدید بین دارایی ها به این معنی است که FA ممکن است به همان اندازه موثر نباشد.
به درستی انجام شده ، بنیادی برای شناسایی سهام فعلی کم ارزش و آماده برای قدردانی در طول زمان فراهم می کند. سرمایه گذاران برجسته ای مانند وارن بافت و بنجامین گراهام به طور مداوم نشان داده اند که تحقیقات دقیق در مورد کسب و کار از این طریق می تواند نتایج فوق العاده ای به همراه داشته باشد.
معایب تحلیل بنیادی
انجام تحلیل بنیادی آسان است ، اما انجام تحلیل بنیادی خوب سخت تر است. تعیین “ارزش ذاتی” سهام یک فرایند زمانبر است که نیاز به کار بسیار بیشتری دارد تا اینکه فقط اعداد را به یک فرمول وارد کنید. بسیاری از عوامل باید ارزیابی شوند و منحنی یادگیری برای انجام چنین کاری می تواند شیب دار باشد. چه اینکه بیشتر از معاملات کوتاه مدت برای معاملات بلندمدت مناسب است.
این نوع تحلیل همچنین از نیروها و روندهای قدرتمند بازار که تجزیه و تحلیل فنی می تواند آنها را شناسایی کند ، چشم پوشی می کند. همانطور که یک بار اقتصاددان جان مینارد کینز گفت:
بازار می تواند بیش از آنکه حلال بمانید غیر منطقی بماند.
سهامی که به نظر می رسد کم ارزش هستند (با توجه به هر معیار) در آینده افزایش ارزش ندارند.
کلام پایانی
تحلیل بنیادی عملی ثابت است که برخی از موفق ترین بازرگانان به آن سوگند یاد می کنند. با پالایش یک استراتژی ، سرمایه گذاران نه تنها می توانند ارزش واقعی سهام ، ارزهای رمزپایه و سایر دارایی ها را تخمین بزنند بلکه به طور کلی از مشاغل و صنایع نیز بهتر درک می کنند.
همراه با تجزیه و تحلیل فنی ، تجزیه و تحلیل بنیادی می تواند به معامله گران و سرمایه گذاران درک کاملی از اینکه دارایی ها و مشاغل می توانند از آنها سود ببرند ، ارائه دهد. ترکیبی از FA و TA در بازارهای قدیمی و ارزهای رمزپایه مورد علاقه بسیاری است.
با این حال ، با توجه به جذابیت بازارهای رمزنگاری ، باید درک کنید که FA ممکن است به همان اندازه موثر نباشد. همیشه تحقیقات خود را انجام دهید و اطمینان حاصل کنید که یک استراتژی جامع مدیریت ریسک در دست اجرا دارید.